وقتی اسم اعتیاد رو میشنوفیم بی درنگ ذهنمون سمت مواد مخدر و الکل میره به آدمایی که گوشه خیابون تو یه حال نزار در حال ناله ان و از خماری دچار رعشه شدن اما موضوع ساده تر (یا شایدم پیچیده تر) از این حرفاست. یه مثال میزنم آدمای زیادی رو تو اطرافتون می‌تونید ببینید که در روز تعداد زیادی چای می‌نوشند اونها در واقع به چای معتاد شدند اگر روزی کمتر از مقدار همیشه چای بنوشند عصبی میشن. من نه معتاد به مواد مخدرم نه معتاد به چای اما بوضوح سر غذا با این مشکل مواجهم یعنی به غذا خوردن معتاد شدم، وقتی مقدار کمی غذا بهم میرسه عصبی میشم این یعنی لذتی که از غذاخوردن میبرم دستکمی از لذتی که بقیه معتادا از چیزی که بهش وابسته شدن میبرن، نیست. 

این موضوع رو خواستم همین اول بهش اشاره کنم که ما چاقها  درسته که بهانه های مختلفی برای چاقی داریم (عدم تحرک و ورزش، استرس های زندگی و.) اما در واقع به غذا خوردن معتاد شدیم. امیدوارم که بتونم این اعتیاد سخت رو به مرور رفعش کنم.

پ.ن: معتاد مجرم نیست، تنها گرسنه است :دی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها