رژیم‌نامهٔ یک عشقِ غذا



بالاخره رسید اون روزی که احساس می‌کنم باید با تمام قوا شروع کنم به رژیم گرفتن و این اضافه وزنِ هیولا رو محو کنم. نکته‌ای که توجهمو جلب کرده اینه که گذراندن ساعتهای طولانی در شبکه‌های اجتماعی هم یکی از دلایل اضافه وزن (نه بخاطر تحرک که بخاطر خوندن خبرهای مختلف - حتی غذایی -) می تونه باشه. پس امروز بر من دو کار واجبه اول کم خوردن و کم کردن وزن و دوم کم کردن ساعات حضور در شبکه های اجتماعی امیدوارم که در انجام هر دو موفق بشم و می دونم مدتها طول خواهد کشید تا اعتیاد به خوراکی و شبکه های اجتماعی رو از خودم دور کنم.

ممنون میشم از هر کسی که این پست رو می‌بینه برام دعا کنه تا بتونم اراده ی این کار رو تا بپایان در وجودم زنده نگه دارم.


وقتی اسم اعتیاد رو میشنوفیم بی درنگ ذهنمون سمت مواد مخدر و الکل میره به آدمایی که گوشه خیابون تو یه حال نزار در حال ناله ان و از خماری دچار رعشه شدن اما موضوع ساده تر (یا شایدم پیچیده تر) از این حرفاست. یه مثال میزنم آدمای زیادی رو تو اطرافتون می‌تونید ببینید که در روز تعداد زیادی چای می‌نوشند اونها در واقع به چای معتاد شدند اگر روزی کمتر از مقدار همیشه چای بنوشند عصبی میشن. من نه معتاد به مواد مخدرم نه معتاد به چای اما بوضوح سر غذا با این مشکل مواجهم یعنی به غذا خوردن معتاد شدم، وقتی مقدار کمی غذا بهم میرسه عصبی میشم این یعنی لذتی که از غذاخوردن میبرم دستکمی از لذتی که بقیه معتادا از چیزی که بهش وابسته شدن میبرن، نیست. 

این موضوع رو خواستم همین روز اولی بهش اشاره کنم که ما چاقها  درسته که بهانه های مختلفی برای چاقی داریم (عدم تحرک و ورزش، استرس های زندگی و.) اما در واقع به غذا خوردن معتاد شدیم. امیدوارم که بتونم این اعتیاد سخت رو به مرور رفعش کنم.

پ.ن: معتاد مجرم نیست، تنها گرسنه است :دی


آقا واقعا چیه این غذا؟ چیه این اعتیاد؟ :-/ آدم نمی‌تونه جلوی خودشو بگیره. در برابر بوی انواع خورش ها و خوراکی ها احساس عجز و ناتوانی می‌کنه. نتیجه این غرها این بود که نتونستم رژیم بگیرم از فردا ۳ اردیبهشت ایشالا استارتش رو می‌زنم.


سلام. من میلیونها نوع رژیم رو امتحان کردم و از قضا موفق هم شدم اما اراده‌ی نگه داشتن وزنی که بهش رسیدن بودم رو نداشتم در نتیجه وزنم هربار از سری قبل بالاتر رفت و الان رسیده به چیزی که در استاتوس وبلاگم نوشتم.
اینبار می‌خوام تلاش کنم از طریق رژیم روزه‌داری متناوب» یا intermittent fasting برای کاهش وزن اقدام کنم. درباره‌ش یسری مطالب تو وب فارسی خوندم اما نیاز دارم بیشتر درباره‌اش مطالعه کنم. با اینحال نظرم روش مثبته و از امشب شروع میکنم ببینم به کجاها میرسه.


وقتی اسم اعتیاد رو میشنوفیم بی درنگ ذهنمون سمت مواد مخدر و الکل میره به آدمایی که گوشه خیابون تو یه حال نزار در حال ناله ان و از خماری دچار رعشه شدن اما موضوع ساده تر (یا شایدم پیچیده تر) از این حرفاست. یه مثال میزنم آدمای زیادی رو تو اطرافتون می‌تونید ببینید که در روز تعداد زیادی چای می‌نوشند اونها در واقع به چای معتاد شدند اگر روزی کمتر از مقدار همیشه چای بنوشند عصبی میشن. من نه معتاد به مواد مخدرم نه معتاد به چای اما بوضوح سر غذا با این مشکل مواجهم یعنی به غذا خوردن معتاد شدم، وقتی مقدار کمی غذا بهم میرسه عصبی میشم این یعنی لذتی که از غذاخوردن میبرم دستکمی از لذتی که بقیه معتادا از چیزی که بهش وابسته شدن میبرن، نیست. 

این موضوع رو خواستم همین اول بهش اشاره کنم که ما چاقها  درسته که بهانه های مختلفی برای چاقی داریم (عدم تحرک و ورزش، استرس های زندگی و.) اما در واقع به غذا خوردن معتاد شدیم. امیدوارم که بتونم این اعتیاد سخت رو به مرور رفعش کنم.

پ.ن: معتاد مجرم نیست، تنها گرسنه است :دی


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها